جغرافیا و دانشجو

برای عموم آزاد است

جغرافیا و دانشجو

برای عموم آزاد است

مبانی علم جغرافیا(استاد دکتر جعفر مدبر)

بسم الله الرحمن الرحیم

     جزوه آموزشی استاد دکترجعفر مدبرخاک نژاد

 

                                                                               فروردین 1388

فهرست مطالب

عنوان ____________________________________________   صفحه

مبانی علم جغرافیا_________________________________________   3

جغرافیا وسیر تکوین آن ______________________________________   3

تعبیر دیگر علم جغرافیا _______________________________________ 5

تقسیمات جغرافیایی _________________________________________ 6

اقیانوس شناسی __________________________________________ 7

بیوژئوگرافی ____________________________________________ 8

جغرافیای انسانی _________________________________________  7

تقسیمات اصلی جغرافیا انسانی ___________________________________  9

جغرافیای تاریخی _________________________________________  11

مفهوم پسایند در علم جغرافیا ____________________________________ 13

مفهوم ناحیه ای یا واحد های جغرافیایی _______________________________ 14

مفهوم واحد های سیاسی _____________________________________  15

مفهوم واحد های سیاسی _____________________________________ 15

مفهوم مرکز جاذبه جغرافیایی ____________________________________ 16

مبانی علم جغرافیا

کلمه جغرافیا مؤرب کلمه جئوگرافیا (ژئوگرافیا) به مفهوم شرح و توصیف سطح زمین است.جغرافیا با مفهوم مذکور در نوشته های قدما در یونانو رم باستان مشاهده می گردد.در طول این مدت نوشته های جغرافیایی فراز و نشیب هایی راپیموده است.

جغرافیا وسیر تکوین آن :

انسان همواره خود را وابسته و مربوط به مکان معینی از سیاره زمین می داند.اوقبیله، تیره و مردم خود را نه تنها با سنتها، آداب و رسوم و فرهنگ خویش می شناسد؛بلکه در شناسایی های مکانی خود سعی دارد کوهها،دره ها،رودها،گیاهان و حیوانات ویژه ای را نیز که با محیط مسکونی و فرهنگ جامعه ی رابطه ی موزن و هماهنگ دارند دخالت دهد.

انسان درعلم جغرافیا بسیار کنجکاو است و دائماً کوشش می کند که به آگاهی های خود نسبت به افق های دور دست بیفزاید و تفاوت های مکانی آنها را با محیط مسکونی خویش در یابد وبا تشابهات و یا تضادهای آنها آشنا گردد(پرستن جیمز)آمریکایی از آین تعریف چنین بر می آید مفهوم اصلی علم جغرافیا ازدوعنوان بسیار مهم تشکیل شده است.

1 – واحد های مکانی با همه خصیصه ها

2 – ناهماهنگی های موجود در بین مکانها

جورج کیش،استاد جغرافیا در دانشگاه میشیگان آمریکایی درباره مفهوم جغرافیا چنین اظهار نظرمی کند: عمر جغرافیا با عمر انسان ساکن سیاره ی زمین برابر است وقتی که انسان در زمین ظاهر شد و برای راهیابی به بخش های مجاور از رودخانه ها عبور کرده یا قطعه ای را برای زیست و            بهره مندی از گیاهان طبیعی انتخاب نمود و بخشی را جهت کشت از بخش های دیگر مجزا ساخت علم جغرافیا نیز موجودیت یافت.

در دانش جغرافیا ما همواره با دو دوسته از پدیده ها سروکار داریم.

دسته اول: پدیده های طبیعی

دسته دوم: پدیده های که در نتیجه ی روابط متقابل انسان وطبیعت بوجود می آیند.

می توان گفت که در علم جغرافیا این پدیده ها قابل تفتیک و جدا سازی از همدیگر نیستند یعنی عمل انسان و میدان فعالیت او از تولد تا مرگ درمحیط طبیعی اتفاق می افتد. از طرفی از طلوع تمدن انسان هواره سعی داشته که چهره های طبیعت را دگرگون سازد و آن را به دلخواه خود شکل ببخشد در همان حال طبیعت نیز در همه فعالیت های او نقش موثری را به خوداختصاص می دهد.

جورج کارتر(جغرافیدان آمریکایی) در شناخت مفهوم جغرافیا عقیده ای بدین سان ارائه می کند:انسان در یک سیاره فیزیکی زندگی می کند که در نقاط مختلف آن عوامل محیط طبیعی از نظر آب وهوا،انواع خاک و چهره ی زمین یکسان و یکنواخت نیست در این قلمروها متضاد اشکال گوناگونی از مفاهیم زندگی ظاهر می گردد. انسان چهره ی سیاره زمین را با ایجاد راهها،مزارع،سدهاو شهرها تغییر می دهد و جغرافیدان نوع پراکندگی زندگی انسان را مطالعه می کند و به ماهیت روابط بین عوامل مختلف طبیعی و اشکال گوناگون حیات آگاهی می یابد. انسان وابسته به طبیعت است آنرا تغییر می دهد و خود بخشی از آن است ولی در همان حال بوسیله عوامل فرهنگی اش جدا از آن محسوب می شود.

علم جغرافیا را به بیان دیگری می توان تعبیر کرد.

جغرافیا به همه پدیدهایی که با هم، در داخل یک مکان و تحت شرایط و اصول معینی شکل می گیرند نظم و اعتبار می بخشد و روابط منطقی بین این پدیده ها را تبیین می کند.به بیان دیگر ترکیب عوامل بی روح و همساز طبیعی با پایگاه فرهنگ انسانی ،جنبش و خلاقیت جغرافیایی بوجود می آورد. نگرش جدید و منطقی و بیان آنچه که مکانی را از مکان دیگر متمایز و مشخص می گرداند،تخصص ویژه ای لازم دارد. سابقه این کاریعنی تخصص در مشاهده و مهارت در تفسیر وبیان که خود یک سنت قدیمی در علم جغرافیا است به عصر یونان باستان می رسد. در این دوره توجه و تاکید بیشتر جغرافیدانان به تعیین مساحت،جهت و موقع جغرافیایی نقش برجسته ای در مطالعات جغرافیایی داشته؛و دوره تالس را بخاطر می آورد دوره تالس (دوره ای که مفاهیم دانش ریاضی وارد علم جغرافیا می گردد) دوران بعدی درتکامل اصول و مفاهیم جغرافیا عصری است که در آن مفهوم (برو مشاهده کن) ارزش علمی می یابد که با تکامل تدریجی به دوره علم و تجربه در جغرافیا ختم می گردد.برای مثال سوالاتی از این قبیل را مطرح می سازد:

1 – آب وهوا وخاک مساعد برای کشاورزی کدام است؟

2 – در دادوستد و امور تجاری، گروههای مردم را چگونه باید شناخت؟

در هنگام شکوفایی تمدن اسلام ،علم جغرافیا همگام با سایر علوم زمینه های مناسبی یافت و جامعه اسلامی از دانش جغرافیا ،مفاهیم و اطلاعات تازه ای طلب نمود و مطالعات جغرافیایی علاوه بر جنبه های مادی آن با نیازهای دینی جامعه نیز ترکیب شد. برای مثال:                                                                جغرافیای زیارتی(شناخت آب وهوا – شناخت راهها)

تقسیمات جغرافیایی :

به طوری که گفته شد دو قطب علم جغرافیا از عوامل محیط طبیعی و فرهنگ جامعه انسانی تشکیل شده است. درجغرافیا که موضوع اصلی آن شناخت تضادها و ناهماهنگی ها درکره زمین است،مفهوم انسان در قالب و نقش یک عامل محوری ظاهر می شود تا با فرهنگ خویش تضادها را مشخصات ویژه ای ببخشد، مثل این است که یک سیاره بدون انسان فاقد همه منابع طبیعی است و مرده و بی جان به نظر می رسد. وسعت گیری نقش انسان در علم جغرافیا به خاطر امتیازی است که این علم به انسان بخشیده است. انسان منابع طبیعی سیاره زمین را مورد بهره برداری قرار می دهد تا در برابرسیاره ی فیزیکی یک سیاره ی فرهنگی خلق کند.

با توجه به عوامل محیط طبیعی و ویژگی های جامعه انسانی علم جغرافیا را می توان به دو بخش اصلی تقسیم کرد:

الف:جغرافیای طبیعی                             ب: جغرافیای انسانی

جغرافیای طبیعی :

استیپ جغرافیدان معروف انگلیسی جغرافیا طبیعی را بدین سان تعریف می کند:مطالعه جغرافیایی از چهره های طبیعی سیاره زمین. این رشته از جغرافیا به تجزیه وتحلیل سنجش پراکندگی اشکال زمین،آب وهوا،آبها و خاکها،گیاهان،حیوانات،معادن و سایرپدیده های طبیعی می پردازد(تعریف جغرافیای طبیعی).

شاخه های اصلی جغرافیا طبیعی را می توان به شرح زیر مورد مطالعه قرار داد:

1 – ژئومورفولوژی :

از اشکال زمین پیدایش و تکوین وپراکندگی آنها بحث می کنند. ژئومورفولوژی بوسیله ویلیام دویس(1934-1850.م)جغرافیدان آمریکایی شکل گرفت وبا تحقیقات ارزشمند جغرافیدانانی نظیر (والتر پنگ،کینگ، لئو،چرلی)که به قوانین واصول علمی خود رسید.

2 – کلیماتولوژی :

به طبقه بندی و پراکندگی انواع  آب وهوا و نقش آن در عوامل محیط طبیعی بویژه در مقیاس جهانی توجه دارد.

3 – جغرافیا خاک :

بررسی عوامل و مراحل تشکیل خاک و عوامل آلی و غیرآلی در آن. نقش آب وهوا در نوع خاک،بهره برداری از خاک،طبقه بندی و پراکندگی انواع خاکها در قلمرو این رشته مورد مطالعه قرار می گیرد.

جغرافیای خاک وابستگی خاصی به جغرافیای طبیعی و جغرافیای کشاورزی و روستایی دارد. و تا این اواخربه علت کمبود متخصص و محدود بودن بخش مربوط به آن در کتابهای دانشگاهی تقریباً فراموش شده بود. امروزه اغلب جغرافیدانان در شروع کارتحصیلات دانشگاهی انتخاب چند واحد درسی را از جغرافیای خاک به دانشجویان رشته جغرافیا توصیه می کنند.

4 – اقیانوس شناسی :

که امروزه از مسائل علمی ناشناخته انسان بررسی علمی پدیده هایی است که اختصاص به اقیانوس های سیاره زمین دارد و از دونقطه مورد نظر مورد مطالعه قرار می گیرد.

الف- مطالعه فیزیکی :

در این قسمت از شکل و ساختمان اقیانوس ها، ناهمواریهای کف و بستر آنها همچنین از جریانات و حرکات آب دریاهاف درجه حرارت و میزان شوری آب آنها سخن به میان می آورد.

ب- مطالعه بیولوژیکی :

در این بخش حیات در اقیانوسها مورد بررسی قرار می گیرد و زندگی حیوانی و گیاهی با توجه به محیط اقیانوسها به طور کامل مطالعه می گردد.

5 – بیوژئوگرافی :

مطالعه جغرافیایی است که از پراکندگی گیاهی وحیوانی در خشکی های سیاره زمین که به دوبخش جغرافیای گیاهی و جغرافیای انسانی تقسیم می شود. در سالهای اخیر در نتیجه وسعت گیری نقش بیوژئوگرافی در علم جغرافیا اصول ومفاهیم آن در موازین علمی و کاملاً تازه قرار گرفته و حدود قلمرو آن به میزان قابل ملاحظه ای گسترش یافته است. نقش یابی بیوژئوگرافی به عنوان یکی از شاخه های مهم جغرافیا بیش از همه مدیون کرول(آلمانی) کوچر(آمریکایی) هنری گوسن(فرانسه)می باشد.

بیوژئوگرافی غالباً مفاهیم جغرافیای گیاهی و حیوانی را به همراه دارد ولی در عمل پراکندگی گیاهان بیش از پراکندگی حیوانات توجه می کند. تاکید وتوجه خاص به جغرافیای گیاهی در دانش بیوژئوگرافی ناشی از عوامل زیر است.

1 – جالب ترین و چشم گیرترین چهره سیاره زمین بعد از ناهمواریها پوشش گیاهی آن است.

2 – حیوانات برای زیست خود به گیاهان وابسته اند.

3 – حیوانات برخلاف نباتات وابستگی زیادی به عوامل و شرایط محیط طبیعی نشان نمی دهند.

4 – جغرافیدانان می توانند با مطالعه پوشش گیاهی به روابط و عوامل محیط طبیعی آگاهی یابد ونواحی جغرافیایی را با همه ویژگیهای آن بشناسد.

در اغلب نواحی جغرافیایی عمل انسان بوسیله سوزاندن، قطع کردن،تخریب جنگلها و یا چرانیدن دامنه می توانند تغیراتی در حدود و مرزهای پوشش گیاهی بوجود آورد. از این رو عده ای از جغرافیدانان با توجه به نقش انسان در دگرگونی چهره های گیاهی سیاره زمین و همچنین در اختیار گرفتن انواع حیوانات، بیوژئوگرافی را جزو جغرافیا انسانی مطالعه می کنند.

جغرافیای انسانی :

استیپ جغرافیا انسانی را چنین تعریف می کند:

مطالعه جغرافیایی از چهره های و پدیده ای سطحی سیاره زمین که مستقیماً با انسان و فعالیت های او در رابطه است.

هربرت کریل جغرافیدان آمریکایی معتقد است جغرافیایی انسانی به تجزیه وتحلیل پراکندگی انسان و فعالیت های اجتماعی ، فرهنگی،اقتصادی و سیاسی او می پردازد. با توجه به دو تعریف فوق می توان خطوط اصلی جغرافیای انسانی را چنین تعریف کرد.

الف- در جغرافیای انسانی عواملی مورد مطالعه قرار می گیرد که انسان بوسیله آنها قادر است به بخشهایی از سطح سیاره زمین شکل دهد.

ب – در جغرافیای انسانی به بخشهایی از سطح سیاره مین که بوسیله انسان شکل پذیرفته است مورد برسی قرار می گیرد.

بعضی از جغرافیدانان به جای جغرافیای انسانی جغرافیای اجتماعی به کار می برند(سوسیال جغرافیا) و به نظر عده ای نمی توان جغرافیای اجتماعی را معادل جغرافیای انسانی دانست زیرا جغرافیای اجتماعی آن قسمت از جغرافیای انسانی است که از جمعیت سکونتگاههای شهری و روستایی و فعالیت های اجتماعی که جدا از فعالیتهای اقتصادی و سیاسی است بحث می کند.

تقسیمات اصلی جغرافیا انسانی به شرح زیر مورد مطالعه قرار می گیرد.

1 – جغرافیای اقتصادی :

جغرافیای اقتصادی یعنی مطالعه پراکندگی فعالیت های انسانی در حوضه های تولید و مصرف کالا و خدمات جغرافیای اقتصادی بیش از همه با تراکم جمعیت و عوامل جغرافیای طبیعی گره خوردگی دارد.

2 – جغرافیای سیاسی:

جغرافیا سیاسی از واحدهای سیاسی سیاره زمین و نقش و فعالیت های سیاسی در مسائل جغرافیای انسانی و اقتصادی بحث می کنند. بخشی از این علم به شناخت اثرات عوامل طبیعی و فرهنگی در ظهور فعالیت های واحدهای پرقدرت سیاسی اختصاص دارد.

با توجه به اثرات ناگوار ژئوپلیتیک و استفاده نابغ و قانع از آن در بحرانها و کشمکشهای سیاسی و جنگی بعضی از جغرافیدانان لازم آمد که علم جغرافیا را جهت به زیستی گروههای بشری به خدمت گیرند از این رو در سال  (1947 .م) عنوان ژئوپاسفیک بوسیله پرفسور گریفت تیلر ارائه شده که هدف از آن مطالعه جغرافیا برای دریافت صلح وصفا و آزادی و انسان دوستی است.

3 - جغرافیای فرهنگی:

از پراکندگی جمعیت و فرهنگ آنها و همچنین از اصول و عوامل وابسته به آنها بحث می کند.            جغرافیای سکونت از تکوین، وسعت، شکل، نقش، ونوع پراکندگی ساختمانها و بناهای شهری و روستایی که جمعیت سکونت انسان بهره گیریهای اقتصادی او ساخته شده است بحث می کند.و به بیان دیگر جغرافیا سکونت تجزیه و تحلیل پراکندگی ساختمانهایی است که انسان بوسیله آنها خود را به زمین معین وابسته می داند.

* نقش و شکل مساکن همواره از ویژگیهای فرهنگی ،اقتصادی و محیطی جامعه متاثر می گردد.

جغرافیای سکونت رابطه نزدیکی به جغرافیای جمعیت دارد زیرا پراکندگی جمعیت و نتایج ناشی از آن بشدت در وسعت فضا و استقرار واحد های سکونتی موثر می افتد. ازاین رو از یک مسکن ساده روستایی در یک دهکده تا شهر های اقماری در یک جامعه شهری غول آسا زیر نفوذ عامل جمعیت قرار می گیرد. اصولا هر واحد سکونتی یا گروهی نو واحد های مسکونی اندک سی او تعداد انسانها،نوع وضعیت،میزان رشد اقتصادی در سبک معماری و بطور کلی نمایشگر مطمئنی نو فرهنگ انسانها در زمان معین،با توجه به محیط طبیعی آنها است.                                                                 4 - جغرافیای شهری :

از پراکندگی جغرافیای شهرها و علت وجودی آنها هم چنین از مورفولوژی وسعت نقش بهره برداری از زمینهای داخل شهرها بررسی نقش یابی مناطق شهری و توسعه شهر و نتایج آن تاثیر شهر در نواحی اطراف و منطقه نفوذ خود و بالاخره از مسائل و مشکلات شهری در زمان حال و آینده بحث می کند.

5 - جغرافیای تاریخی :

بخشی از علم جغرافیا به جغرافیای تاریخی اختصاص دارد ولی در مورد تعیین حدود و قلمرو آن هیچ گونه توافقی بین جغرافیدانان صورت نگرفته هر یک از آنها در مطالعات خویش از یک یا چند تعبیر زیر تبعید می کنند.

1 – جغرافیای تاریخی تاثیر محیط های جغرافیایی در پدیده های تاریخی مورد بررسی واقع می گرد.

 2 – در جغرافیای تاریخی ساختمان و اسکلت محیط های جغرافیایی در دوره های تاریخی تجدید بنا می گردند.

3 – در جغرافیای تاریخی با توجه به پدیدها و اتفاقات دوره های گذشته به پیش بینی و آینده نگری می پردازند.

4 – تکامل کشورها و نقش یابی آنها در دوره های تاریخی مورد توجه قرار می گیرد.                     5 - در این بخش از جغرافیا تاریخ اکتشافات جغرافیایی مطالعه می شود.

*جغرافیدان سعی دارد در مطالعه شاخه های مختلف جغرافیا از اصول و روشهای معینی تبعیت نمایند و آگاهی های خویش را در زمینه ی پدیده های جغرافیایی در مازین زیر قرار دهد:

الف: موقع پدیده ها

ب: پراکندگی فضایی آنها در سطح سیاره زمین

ج: مطالعه تاثیر متقابل پدیده ها در داخل ناحیه و بخش معین.

د:علت وجودی پدیده ها جابجایی وحرکت آنها ،بررسی روابط وابستگی ها بین پدید های داخلی و عوامل خارجی.

جغرافیدان با مطالعه  عوامل بالا به این نتیجه می رسد که هر پدیده جغرافیایی نمونه ای از پدیده های کلی است و نمایشگر اصلیت و کلیت یک یا چند قانون جغرافیایی است که همه پدیده ها از ان تبعییت می کنند.

جغرافیدان برای شناخت قوانین و اصول جغرافیایی و یا بوجود آوردن اصول تازه کوشش می کند که به حقایق زیر دست یابد:                                                                                                           1 – پدیده های جغرافیایی چگونه بوجود می آیند و تحت تاثیر چه چه نظام و قائده ای شکل می گیرند ونقش می یابند .

2 – چگونه می توان این پدیده ها را تحت نظام کلی در آورد و آنها را طبقه بندی کرد.                                    مفاهیم جغرافیایی:

کار اصلی جغرافیدان توجه به تاثیرات متقابل انسان وطبیعت،یا عمل و عکس العمل. بدین طریق که که هر جزء ترکیب دهنده از حیات انسان و هر پدیده طبیعی و انسانی و هر کیفیت ناحیه ای و عوامل بوم و بومی در داخل یک یا چند شاخه از علم جغرافیا قرار می گیرند و یک نظم ویژه در همه پدیده های که در داخل یک سرزمین یا یک مکان جغرافیایی به ظهور می رسند بوجود می آید. در حقیقیت فکر جغرافیایی توانایی شناخت علل این نظم و وابستگی چهره های طبیعی و انسانی به یکدیگر و دریافت نتایج حاصل از آن است برای درک بهتر و بیشتر مسائل جغرافیایی ناگریزیم ابتدا مفاهیم خاص جغرافیایی را که از ویژگیهای این علم محسوب می شوند بشناسیم؛  وازآنها در شناخت مکانهای جغرافیایی نیرو بگیریم .

مفهوم پسایند در علم جغرافیا :

موقع ریاضی به همراه موقع طبیعی نوع ویژه ای از آب و هوا بوجود می آورد. منطبق با نوع آب و هوای هر ناحیه، پوشش گیاهی مخصوصی ظاهر می گردد.وابستگی نوع آب و هوا وپوشش گیاهی زندگی حیوانی ویژه ای بدست می دهد. و از مشارکت و مداومت سه عامل: آب و هوا،پوشش گیاهی و زندگی حیوانی؛ جغرافیای انسانی ویژه ای خلق می شود و این جغرافیای انسانی به نوبه خود جغرافیایی تجاری ویژه ای فراهم می کند.از این همه باز آفرینی نتیجه می گیریم که هر نوع آب و هوا جغرافیای انسانی ویژه ای منطبق با آن بوجود می آورد .

به کلامی دیگر خصیصه های کلام انسانی و تعادل های جغرافیایی بیش از همه به عوامل و شرایط آب و هوا وابسته است از این رو لازم است که ضوابط و معیار های جغرافیای انسانی در سطوح وسیعتر و گسترده تر بر مبنای آب وهوا تعیین گردد و تحت نظام قائده منظمی در آید.

مفهوم ناحیه ای یا واحد های جغرافیایی :

چنانچه زمان تاریخ را می آفریند مکان نیز علم جغرافیا را خلق می کند یعنی ارزش تاریخ به زمان و اساس جغرافیا به مکان وابسته است. در مطالعات جغرافیایی واحد های مکانی با معیار ها ومقیاس های مختلفی انتخاب و مورد بررسی واقع می شوند. در تاریخ علم جغرافیا به هنگام تقسیمات مکانی به دوره هایی برخورد می کنیکم که عوامل طبیعی مانند: حوزه رودها، انواع خاکها ،اشکال زمین ،انواع اب وهوا و نواحی گیاهی در شناخت مفاهیم ناحیه به جغرافیدان کمک می کند ،بدین سان که چون اغلب جغرافیدانان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم تخصص چشم گیری در فیزیوگرافی داشتد از این که سعی داشته که در تعیین علوم و مرزهای ناحیه ای از عوامل طبیعی بیش از فعالیت های انسانی کمک بگیرند و برای این کار یکی از عوامل طبیعی را به عنوان عنصر اصلی ناحیه انتخاب و همه تقسیم بندیهای ناحیه را بر پایه آن قرار می دادند. در حالیکه امروزه مسائل مختلف جغرافیای انسانی در اغلب جوامع نمی توانند کاملا منطبق با یکی از تقسیمات عوامل محیط طبیعی باشد. در بررسی های ناحیه ای مطالعه وشناخت عوامل زیر که از مهمترین آثار و عوامل جغرافیایی در سطوح ناحیه ای به شمار می روند لازم و ضروری است .

الف – عوامل طبیعی :

ب- جمعیت و ویژگیهای آن (تعداد ،نوع پراکندگی ،ساختمان جمعیت و ترکیب آن ، نژاد)

ج – اکولوژی ناحیه ای

د – چهره های فرهنگی

تشابه و یکنواختی که بر اثر ارتباط و وابستگی عوامل طبیعی و پایگاه های فرهنگی به فضای محدود و معینی وحدت و تجانس خاص می بخشد چه نتایجی می توان در گذشته ،حال و آینده جوامع انسانی ناحیه مورد مطالعه داشته باشد شناخت این نتایج از وظایف اصلی جغرافیدانان است .آگاهی از عوامل مهم ناحیه ای بدون توجه به وسعت ناحیه ای آنها امکانپذیر نخواهد بود.در این زمینه معمولا چهار مقیاس (بسیار وسیع ) وسیع،متوسط و کوچک انتخاب می شوند.برای مثال ناحیه جنگلهای شمال کانادا بسیار وسیع است زیرا بیش از یک میلون کیلومتر مساحت دارد. ناحیه ذرت خیز آمریکا وسیع است ناحیه گندم زمستان آمریکا از نظر وسعت در مقیاس متوسط است. پست زمینهای جنوب کالیفرنیا مساحت محدودی دارد بطور کلی مطالعات ناحیه ای به مسابح معاینه قلب مسائل جغرافیایی است تا آنجا که جان بروک جغرافیدان آمریکایی مفهوم ناحیه را یکی از مهمترین مفاهیم جغرافیایی می داند به همین علت است که طرز تفکر ناحیه همه مسائل جغرافیای انسانی را تحت شعاع خود قرار داده و آنها را در شکل و قالب های معین قرار می دهد بعضی جغرافیدانان در مطالعات خود به هنگام انتخاب واحد های جغرافیایی ،واحد های طبیعی را مقدم می دانند مثلا فلات تبت و دشتهای ساحلی اطلس شمالی را نمونه هایی از واحد های طبیعی به شمار می آورند .

مفهوم واحد های سیاسی :

تقسیمات عمومی مکانها واحد های سیاسی را بوجود می آورند که مشخصات ملی کشورها و یا ایالت ها رادر خود متمرکزمی سازد. مثل کشور های ایران،ایالت متحده،مکزیک. در داخل مرزهای ایالتی غالبا انتخابی است که از این رو نمی توان انها را به عنوان یک واحد مستقل جغرافیایی بکار برد.

مفهوم مرکز جاذبه جغرافیایی :

در هر ناحیه کشور، قاره،و حتی سیاره زمین کانون های جذب جغرافیایی مشاهده می گردد که تحت شرایط و با توجه به عوامل مختلف طبیعی ،فرهنگی موجودیت یافته اند بدین سان که گاهی هم سازی و همراهی عوامل محیط طبیعی  با فرهنگ انسانی و پدیده های تاریخی به یک مکان جغرافیایی آنچنان ارزش و اعتبار می بخشد که آن را در مقایسه با سایر مکانها به عنوان مرکز جاذبه جغرافیایی معرفی می کنند. مثلا خانه خدا درعربستان، مشهد ،شیراز،تبریز و شمال و ...

                                                      با تشکر از استاد گرانقدر جناب اقای دکتر جعفر مدبر

بسم الله الرحمن الرحیم

دانشگاه آزاد اسلامی

       جزوه آموزشی استاد دکترجعفر مدبرخاک نژاد

   نام و نام خانوادگی :  محمد نژادمحمد

    رشته : جغرافیای طبیعی  86

                                                                                      فروردین 1388

فهرست مطالب

عنوان ____________________________________________   صفحه

مبانی علم جغرافیا_________________________________________   3

جغرافیا وسیر تکوین آن ______________________________________   3

تعبیر دیگر علم جغرافیا _______________________________________ 5

تقسیمات جغرافیایی _________________________________________ 6

اقیانوس شناسی __________________________________________ 7

بیوژئوگرافی ____________________________________________ 8

جغرافیای انسانی _________________________________________  7

تقسیمات اصلی جغرافیا انسانی ___________________________________  9

جغرافیای تاریخی _________________________________________  11

مفهوم پسایند در علم جغرافیا ____________________________________ 13

مفهوم ناحیه ای یا واحد های جغرافیایی _______________________________ 14

مفهوم واحد های سیاسی _____________________________________  15

مفهوم واحد های سیاسی _____________________________________ 15

مفهوم مرکز جاذبه جغرافیایی ____________________________________ 16

مبانی علم جغرافیا

کلمه جغرافیا مؤرب کلمه جئوگرافیا (ژئوگرافیا) به مفهوم شرح و توصیف سطح زمین است.جغرافیا با مفهوم مذکور در نوشته های قدما در یونانو رم باستان مشاهده می گردد.در طول این مدت نوشته های جغرافیایی فراز و نشیب هایی راپیموده است.

جغرافیا وسیر تکوین آن :

انسان همواره خود را وابسته و مربوط به مکان معینی از سیاره زمین می داند.اوقبیله، تیره و مردم خود را نه تنها با سنتها، آداب و رسوم و فرهنگ خویش می شناسد؛بلکه در شناسایی های مکانی خود سعی دارد کوهها،دره ها،رودها،گیاهان و حیوانات ویژه ای را نیز که با محیط مسکونی و فرهنگ جامعه ی رابطه ی موزن و هماهنگ دارند دخالت دهد.

انسان درعلم جغرافیا بسیار کنجکاو است و دائماً کوشش می کند که به آگاهی های خود نسبت به افق های دور دست بیفزاید و تفاوت های مکانی آنها را با محیط مسکونی خویش در یابد وبا تشابهات و یا تضادهای آنها آشنا گردد(پرستن جیمز)آمریکایی از آین تعریف چنین بر می آید مفهوم اصلی علم جغرافیا ازدوعنوان بسیار مهم تشکیل شده است.

1 – واحد های مکانی با همه خصیصه ها

2 – ناهماهنگی های موجود در بین مکانها

جورج کیش،استاد جغرافیا در دانشگاه میشیگان آمریکایی درباره مفهوم جغرافیا چنین اظهار نظرمی کند: عمر جغرافیا با عمر انسان ساکن سیاره ی زمین برابر است وقتی که انسان در زمین ظاهر شد و برای راهیابی به بخش های مجاور از رودخانه ها عبور کرده یا قطعه ای را برای زیست و            بهره مندی از گیاهان طبیعی انتخاب نمود و بخشی را جهت کشت از بخش های دیگر مجزا ساخت علم جغرافیا نیز موجودیت یافت.

در دانش جغرافیا ما همواره با دو دوسته از پدیده ها سروکار داریم.

دسته اول: پدیده های طبیعی

دسته دوم: پدیده های که در نتیجه ی روابط متقابل انسان وطبیعت بوجود می آیند.

می توان گفت که در علم جغرافیا این پدیده ها قابل تفتیک و جدا سازی از همدیگر نیستند یعنی عمل انسان و میدان فعالیت او از تولد تا مرگ درمحیط طبیعی اتفاق می افتد. از طرفی از طلوع تمدن انسان هواره سعی داشته که چهره های طبیعت را دگرگون سازد و آن را به دلخواه خود شکل ببخشد در همان حال طبیعت نیز در همه فعالیت های او نقش موثری را به خوداختصاص می دهد.

جورج کارتر(جغرافیدان آمریکایی) در شناخت مفهوم جغرافیا عقیده ای بدین سان ارائه می کند:انسان در یک سیاره فیزیکی زندگی می کند که در نقاط مختلف آن عوامل محیط طبیعی از نظر آب وهوا،انواع خاک و چهره ی زمین یکسان و یکنواخت نیست در این قلمروها متضاد اشکال گوناگونی از مفاهیم زندگی ظاهر می گردد. انسان چهره ی سیاره زمین را با ایجاد راهها،مزارع،سدهاو شهرها تغییر می دهد و جغرافیدان نوع پراکندگی زندگی انسان را مطالعه می کند و به ماهیت روابط بین عوامل مختلف طبیعی و اشکال گوناگون حیات آگاهی می یابد. انسان وابسته به طبیعت است آنرا تغییر می دهد و خود بخشی از آن است ولی در همان حال بوسیله عوامل فرهنگی اش جدا از آن محسوب می شود.

علم جغرافیا را به بیان دیگری می توان تعبیر کرد.

جغرافیا به همه پدیدهایی که با هم، در داخل یک مکان و تحت شرایط و اصول معینی شکل می گیرند نظم و اعتبار می بخشد و روابط منطقی بین این پدیده ها را تبیین می کند.به بیان دیگر ترکیب عوامل بی روح و همساز طبیعی با پایگاه فرهنگ انسانی ،جنبش و خلاقیت جغرافیایی بوجود می آورد. نگرش جدید و منطقی و بیان آنچه که مکانی را از مکان دیگر متمایز و مشخص می گرداند،تخصص ویژه ای لازم دارد. سابقه این کاریعنی تخصص در مشاهده و مهارت در تفسیر وبیان که خود یک سنت قدیمی در علم جغرافیا است به عصر یونان باستان می رسد. در این دوره توجه و تاکید بیشتر جغرافیدانان به تعیین مساحت،جهت و موقع جغرافیایی نقش برجسته ای در مطالعات جغرافیایی داشته؛و دوره تالس را بخاطر می آورد دوره تالس (دوره ای که مفاهیم دانش ریاضی وارد علم جغرافیا می گردد) دوران بعدی درتکامل اصول و مفاهیم جغرافیا عصری است که در آن مفهوم (برو مشاهده کن) ارزش علمی می یابد که با تکامل تدریجی به دوره علم و تجربه در جغرافیا ختم می گردد.برای مثال سوالاتی از این قبیل را مطرح می سازد:

1 – آب وهوا وخاک مساعد برای کشاورزی کدام است؟

2 – در دادوستد و امور تجاری، گروههای مردم را چگونه باید شناخت؟

در هنگام شکوفایی تمدن اسلام ،علم جغرافیا همگام با سایر علوم زمینه های مناسبی یافت و جامعه اسلامی از دانش جغرافیا ،مفاهیم و اطلاعات تازه ای طلب نمود و مطالعات جغرافیایی علاوه بر جنبه های مادی آن با نیازهای دینی جامعه نیز ترکیب شد. برای مثال:                                                                جغرافیای زیارتی(شناخت آب وهوا – شناخت راهها)

تقسیمات جغرافیایی :

به طوری که گفته شد دو قطب علم جغرافیا از عوامل محیط طبیعی و فرهنگ جامعه انسانی تشکیل شده است. درجغرافیا که موضوع اصلی آن شناخت تضادها و ناهماهنگی ها درکره زمین است،مفهوم انسان در قالب و نقش یک عامل محوری ظاهر می شود تا با فرهنگ خویش تضادها را مشخصات ویژه ای ببخشد، مثل این است که یک سیاره بدون انسان فاقد همه منابع طبیعی است و مرده و بی جان به نظر می رسد. وسعت گیری نقش انسان در علم جغرافیا به خاطر امتیازی است که این علم به انسان بخشیده است. انسان منابع طبیعی سیاره زمین را مورد بهره برداری قرار می دهد تا در برابرسیاره ی فیزیکی یک سیاره ی فرهنگی خلق کند.

با توجه به عوامل محیط طبیعی و ویژگی های جامعه انسانی علم جغرافیا را می توان به دو بخش اصلی تقسیم کرد:

الف:جغرافیای طبیعی                             ب: جغرافیای انسانی

جغرافیای طبیعی :

استیپ جغرافیدان معروف انگلیسی جغرافیا طبیعی را بدین سان تعریف می کند:مطالعه جغرافیایی از چهره های طبیعی سیاره زمین. این رشته از جغرافیا به تجزیه وتحلیل سنجش پراکندگی اشکال زمین،آب وهوا،آبها و خاکها،گیاهان،حیوانات،معادن و سایرپدیده های طبیعی می پردازد(تعریف جغرافیای طبیعی).

شاخه های اصلی جغرافیا طبیعی را می توان به شرح زیر مورد مطالعه قرار داد:

1 – ژئومورفولوژی :

از اشکال زمین پیدایش و تکوین وپراکندگی آنها بحث می کنند. ژئومورفولوژی بوسیله ویلیام دویس(1934-1850.م)جغرافیدان آمریکایی شکل گرفت وبا تحقیقات ارزشمند جغرافیدانانی نظیر (والتر پنگ،کینگ، لئو،چرلی)که به قوانین واصول علمی خود رسید.

2 – کلیماتولوژی :

به طبقه بندی و پراکندگی انواع  آب وهوا و نقش آن در عوامل محیط طبیعی بویژه در مقیاس جهانی توجه دارد.

3 – جغرافیا خاک :

بررسی عوامل و مراحل تشکیل خاک و عوامل آلی و غیرآلی در آن. نقش آب وهوا در نوع خاک،بهره برداری از خاک،طبقه بندی و پراکندگی انواع خاکها در قلمرو این رشته مورد مطالعه قرار می گیرد.

جغرافیای خاک وابستگی خاصی به جغرافیای طبیعی و جغرافیای کشاورزی و روستایی دارد. و تا این اواخربه علت کمبود متخصص و محدود بودن بخش مربوط به آن در کتابهای دانشگاهی تقریباً فراموش شده بود. امروزه اغلب جغرافیدانان در شروع کارتحصیلات دانشگاهی انتخاب چند واحد درسی را از جغرافیای خاک به دانشجویان رشته جغرافیا توصیه می کنند.

4 – اقیانوس شناسی :

که امروزه از مسائل علمی ناشناخته انسان بررسی علمی پدیده هایی است که اختصاص به اقیانوس های سیاره زمین دارد و از دونقطه مورد نظر مورد مطالعه قرار می گیرد.

الف- مطالعه فیزیکی :

در این قسمت از شکل و ساختمان اقیانوس ها، ناهمواریهای کف و بستر آنها همچنین از جریانات و حرکات آب دریاهاف درجه حرارت و میزان شوری آب آنها سخن به میان می آورد.

ب- مطالعه بیولوژیکی :

در این بخش حیات در اقیانوسها مورد بررسی قرار می گیرد و زندگی حیوانی و گیاهی با توجه به محیط اقیانوسها به طور کامل مطالعه می گردد.

5 – بیوژئوگرافی :

مطالعه جغرافیایی است که از پراکندگی گیاهی وحیوانی در خشکی های سیاره زمین که به دوبخش جغرافیای گیاهی و جغرافیای انسانی تقسیم می شود. در سالهای اخیر در نتیجه وسعت گیری نقش بیوژئوگرافی در علم جغرافیا اصول ومفاهیم آن در موازین علمی و کاملاً تازه قرار گرفته و حدود قلمرو آن به میزان قابل ملاحظه ای گسترش یافته است. نقش یابی بیوژئوگرافی به عنوان یکی از شاخه های مهم جغرافیا بیش از همه مدیون کرول(آلمانی) کوچر(آمریکایی) هنری گوسن(فرانسه)می باشد.

بیوژئوگرافی غالباً مفاهیم جغرافیای گیاهی و حیوانی را به همراه دارد ولی در عمل پراکندگی گیاهان بیش از پراکندگی حیوانات توجه می کند. تاکید وتوجه خاص به جغرافیای گیاهی در دانش بیوژئوگرافی ناشی از عوامل زیر است.

1 – جالب ترین و چشم گیرترین چهره سیاره زمین بعد از ناهمواریها پوشش گیاهی آن است.

2 – حیوانات برای زیست خود به گیاهان وابسته اند.

3 – حیوانات برخلاف نباتات وابستگی زیادی به عوامل و شرایط محیط طبیعی نشان نمی دهند.

4 – جغرافیدانان می توانند با مطالعه پوشش گیاهی به روابط و عوامل محیط طبیعی آگاهی یابد ونواحی جغرافیایی را با همه ویژگیهای آن بشناسد.

در اغلب نواحی جغرافیایی عمل انسان بوسیله سوزاندن، قطع کردن،تخریب جنگلها و یا چرانیدن دامنه می توانند تغیراتی در حدود و مرزهای پوشش گیاهی بوجود آورد. از این رو عده ای از جغرافیدانان با توجه به نقش انسان در دگرگونی چهره های گیاهی سیاره زمین و همچنین در اختیار گرفتن انواع حیوانات، بیوژئوگرافی را جزو جغرافیا انسانی مطالعه می کنند.

جغرافیای انسانی :

استیپ جغرافیا انسانی را چنین تعریف می کند:

مطالعه جغرافیایی از چهره های و پدیده ای سطحی سیاره زمین که مستقیماً با انسان و فعالیت های او در رابطه است.

هربرت کریل جغرافیدان آمریکایی معتقد است جغرافیایی انسانی به تجزیه وتحلیل پراکندگی انسان و فعالیت های اجتماعی ، فرهنگی،اقتصادی و سیاسی او می پردازد. با توجه به دو تعریف فوق می توان خطوط اصلی جغرافیای انسانی را چنین تعریف کرد.

الف- در جغرافیای انسانی عواملی مورد مطالعه قرار می گیرد که انسان بوسیله آنها قادر است به بخشهایی از سطح سیاره زمین شکل دهد.

ب – در جغرافیای انسانی به بخشهایی از سطح سیاره مین که بوسیله انسان شکل پذیرفته است مورد برسی قرار می گیرد.

بعضی از جغرافیدانان به جای جغرافیای انسانی جغرافیای اجتماعی به کار می برند(سوسیال جغرافیا) و به نظر عده ای نمی توان جغرافیای اجتماعی را معادل جغرافیای انسانی دانست زیرا جغرافیای اجتماعی آن قسمت از جغرافیای انسانی است که از جمعیت سکونتگاههای شهری و روستایی و فعالیت های اجتماعی که جدا از فعالیتهای اقتصادی و سیاسی است بحث می کند.

تقسیمات اصلی جغرافیا انسانی به شرح زیر مورد مطالعه قرار می گیرد.

1 – جغرافیای اقتصادی :

جغرافیای اقتصادی یعنی مطالعه پراکندگی فعالیت های انسانی در حوضه های تولید و مصرف کالا و خدمات جغرافیای اقتصادی بیش از همه با تراکم جمعیت و عوامل جغرافیای طبیعی گره خوردگی دارد.

2 – جغرافیای سیاسی:

جغرافیا سیاسی از واحدهای سیاسی سیاره زمین و نقش و فعالیت های سیاسی در مسائل جغرافیای انسانی و اقتصادی بحث می کنند. بخشی از این علم به شناخت اثرات عوامل طبیعی و فرهنگی در ظهور فعالیت های واحدهای پرقدرت سیاسی اختصاص دارد.

با توجه به اثرات ناگوار ژئوپلیتیک و استفاده نابغ و قانع از آن در بحرانها و کشمکشهای سیاسی و جنگی بعضی از جغرافیدانان لازم آمد که علم جغرافیا را جهت به زیستی گروههای بشری به خدمت گیرند از این رو در سال  (1947 .م) عنوان ژئوپاسفیک بوسیله پرفسور گریفت تیلر ارائه شده که هدف از آن مطالعه جغرافیا برای دریافت صلح وصفا و آزادی و انسان دوستی است.

3 - جغرافیای فرهنگی:

از پراکندگی جمعیت و فرهنگ آنها و همچنین از اصول و عوامل وابسته به آنها بحث می کند.            جغرافیای سکونت از تکوین، وسعت، شکل، نقش، ونوع پراکندگی ساختمانها و بناهای شهری و روستایی که جمعیت سکونت انسان بهره گیریهای اقتصادی او ساخته شده است بحث می کند.و به بیان دیگر جغرافیا سکونت تجزیه و تحلیل پراکندگی ساختمانهایی است که انسان بوسیله آنها خود را به زمین معین وابسته می داند.

* نقش و شکل مساکن همواره از ویژگیهای فرهنگی ،اقتصادی و محیطی جامعه متاثر می گردد.

جغرافیای سکونت رابطه نزدیکی به جغرافیای جمعیت دارد زیرا پراکندگی جمعیت و نتایج ناشی از آن بشدت در وسعت فضا و استقرار واحد های سکونتی موثر می افتد. ازاین رو از یک مسکن ساده روستایی در یک دهکده تا شهر های اقماری در یک جامعه شهری غول آسا زیر نفوذ عامل جمعیت قرار می گیرد. اصولا هر واحد سکونتی یا گروهی نو واحد های مسکونی اندک سی او تعداد انسانها،نوع وضعیت،میزان رشد اقتصادی در سبک معماری و بطور کلی نمایشگر مطمئنی نو فرهنگ انسانها در زمان معین،با توجه به محیط طبیعی آنها است.                                                                 4 - جغرافیای شهری :

از پراکندگی جغرافیای شهرها و علت وجودی آنها هم چنین از مورفولوژی وسعت نقش بهره برداری از زمینهای داخل شهرها بررسی نقش یابی مناطق شهری و توسعه شهر و نتایج آن تاثیر شهر در نواحی اطراف و منطقه نفوذ خود و بالاخره از مسائل و مشکلات شهری در زمان حال و آینده بحث می کند.

5 - جغرافیای تاریخی :

بخشی از علم جغرافیا به جغرافیای تاریخی اختصاص دارد ولی در مورد تعیین حدود و قلمرو آن هیچ گونه توافقی بین جغرافیدانان صورت نگرفته هر یک از آنها در مطالعات خویش از یک یا چند تعبیر زیر تبعید می کنند.

1 – جغرافیای تاریخی تاثیر محیط های جغرافیایی در پدیده های تاریخی مورد بررسی واقع می گرد.

 2 – در جغرافیای تاریخی ساختمان و اسکلت محیط های جغرافیایی در دوره های تاریخی تجدید بنا می گردند.

3 – در جغرافیای تاریخی با توجه به پدیدها و اتفاقات دوره های گذشته به پیش بینی و آینده نگری می پردازند.

4 – تکامل کشورها و نقش یابی آنها در دوره های تاریخی مورد توجه قرار می گیرد.                     5 - در این بخش از جغرافیا تاریخ اکتشافات جغرافیایی مطالعه می شود.

*جغرافیدان سعی دارد در مطالعه شاخه های مختلف جغرافیا از اصول و روشهای معینی تبعیت نمایند و آگاهی های خویش را در زمینه ی پدیده های جغرافیایی در مازین زیر قرار دهد:

الف: موقع پدیده ها

ب: پراکندگی فضایی آنها در سطح سیاره زمین

ج: مطالعه تاثیر متقابل پدیده ها در داخل ناحیه و بخش معین.

د:علت وجودی پدیده ها جابجایی وحرکت آنها ،بررسی روابط وابستگی ها بین پدید های داخلی و عوامل خارجی.

جغرافیدان با مطالعه  عوامل بالا به این نتیجه می رسد که هر پدیده جغرافیایی نمونه ای از پدیده های کلی است و نمایشگر اصلیت و کلیت یک یا چند قانون جغرافیایی است که همه پدیده ها از ان تبعییت می کنند.

جغرافیدان برای شناخت قوانین و اصول جغرافیایی و یا بوجود آوردن اصول تازه کوشش می کند که به حقایق زیر دست یابد:                                                                                                           1 – پدیده های جغرافیایی چگونه بوجود می آیند و تحت تاثیر چه چه نظام و قائده ای شکل می گیرند ونقش می یابند .

2 – چگونه می توان این پدیده ها را تحت نظام کلی در آورد و آنها را طبقه بندی کرد.                                    مفاهیم جغرافیایی:

کار اصلی جغرافیدان توجه به تاثیرات متقابل انسان وطبیعت،یا عمل و عکس العمل. بدین طریق که که هر جزء ترکیب دهنده از حیات انسان و هر پدیده طبیعی و انسانی و هر کیفیت ناحیه ای و عوامل بوم و بومی در داخل یک یا چند شاخه از علم جغرافیا قرار می گیرند و یک نظم ویژه در همه پدیده های که در داخل یک سرزمین یا یک مکان جغرافیایی به ظهور می رسند بوجود می آید. در حقیقیت فکر جغرافیایی توانایی شناخت علل این نظم و وابستگی چهره های طبیعی و انسانی به یکدیگر و دریافت نتایج حاصل از آن است برای درک بهتر و بیشتر مسائل جغرافیایی ناگریزیم ابتدا مفاهیم خاص جغرافیایی را که از ویژگیهای این علم محسوب می شوند بشناسیم؛  وازآنها در شناخت مکانهای جغرافیایی نیرو بگیریم .

مفهوم پسایند در علم جغرافیا :

موقع ریاضی به همراه موقع طبیعی نوع ویژه ای از آب و هوا بوجود می آورد. منطبق با نوع آب و هوای هر ناحیه، پوشش گیاهی مخصوصی ظاهر می گردد.وابستگی نوع آب و هوا وپوشش گیاهی زندگی حیوانی ویژه ای بدست می دهد. و از مشارکت و مداومت سه عامل: آب و هوا،پوشش گیاهی و زندگی حیوانی؛ جغرافیای انسانی ویژه ای خلق می شود و این جغرافیای انسانی به نوبه خود جغرافیایی تجاری ویژه ای فراهم می کند.از این همه باز آفرینی نتیجه می گیریم که هر نوع آب و هوا جغرافیای انسانی ویژه ای منطبق با آن بوجود می آورد .

به کلامی دیگر خصیصه های کلام انسانی و تعادل های جغرافیایی بیش از همه به عوامل و شرایط آب و هوا وابسته است از این رو لازم است که ضوابط و معیار های جغرافیای انسانی در سطوح وسیعتر و گسترده تر بر مبنای آب وهوا تعیین گردد و تحت نظام قائده منظمی در آید.

مفهوم ناحیه ای یا واحد های جغرافیایی :

چنانچه زمان تاریخ را می آفریند مکان نیز علم جغرافیا را خلق می کند یعنی ارزش تاریخ به زمان و اساس جغرافیا به مکان وابسته است. در مطالعات جغرافیایی واحد های مکانی با معیار ها ومقیاس های مختلفی انتخاب و مورد بررسی واقع می شوند. در تاریخ علم جغرافیا به هنگام تقسیمات مکانی به دوره هایی برخورد می کنیکم که عوامل طبیعی مانند: حوزه رودها، انواع خاکها ،اشکال زمین ،انواع اب وهوا و نواحی گیاهی در شناخت مفاهیم ناحیه به جغرافیدان کمک می کند ،بدین سان که چون اغلب جغرافیدانان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم تخصص چشم گیری در فیزیوگرافی داشتد از این که سعی داشته که در تعیین علوم و مرزهای ناحیه ای از عوامل طبیعی بیش از فعالیت های انسانی کمک بگیرند و برای این کار یکی از عوامل طبیعی را به عنوان عنصر اصلی ناحیه انتخاب و همه تقسیم بندیهای ناحیه را بر پایه آن قرار می دادند. در حالیکه امروزه مسائل مختلف جغرافیای انسانی در اغلب جوامع نمی توانند کاملا منطبق با یکی از تقسیمات عوامل محیط طبیعی باشد. در بررسی های ناحیه ای مطالعه وشناخت عوامل زیر که از مهمترین آثار و عوامل جغرافیایی در سطوح ناحیه ای به شمار می روند لازم و ضروری است .

الف – عوامل طبیعی :

ب- جمعیت و ویژگیهای آن (تعداد ،نوع پراکندگی ،ساختمان جمعیت و ترکیب آن ، نژاد)

ج – اکولوژی ناحیه ای

د – چهره های فرهنگی

تشابه و یکنواختی که بر اثر ارتباط و وابستگی عوامل طبیعی و پایگاه های فرهنگی به فضای محدود و معینی وحدت و تجانس خاص می بخشد چه نتایجی می توان در گذشته ،حال و آینده جوامع انسانی ناحیه مورد مطالعه داشته باشد شناخت این نتایج از وظایف اصلی جغرافیدانان است .آگاهی از عوامل مهم ناحیه ای بدون توجه به وسعت ناحیه ای آنها امکانپذیر نخواهد بود.در این زمینه معمولا چهار مقیاس (بسیار وسیع ) وسیع،متوسط و کوچک انتخاب می شوند.برای مثال ناحیه جنگلهای شمال کانادا بسیار وسیع است زیرا بیش از یک میلون کیلومتر مساحت دارد. ناحیه ذرت خیز آمریکا وسیع است ناحیه گندم زمستان آمریکا از نظر وسعت در مقیاس متوسط است. پست زمینهای جنوب کالیفرنیا مساحت محدودی دارد بطور کلی مطالعات ناحیه ای به مسابح معاینه قلب مسائل جغرافیایی است تا آنجا که جان بروک جغرافیدان آمریکایی مفهوم ناحیه را یکی از مهمترین مفاهیم جغرافیایی می داند به همین علت است که طرز تفکر ناحیه همه مسائل جغرافیای انسانی را تحت شعاع خود قرار داده و آنها را در شکل و قالب های معین قرار می دهد بعضی جغرافیدانان در مطالعات خود به هنگام انتخاب واحد های جغرافیایی ،واحد های طبیعی را مقدم می دانند مثلا فلات تبت و دشتهای ساحلی اطلس شمالی را نمونه هایی از واحد های طبیعی به شمار می آورند .

مفهوم واحد های سیاسی :

تقسیمات عمومی مکانها واحد های سیاسی را بوجود می آورند که مشخصات ملی کشورها و یا ایالت ها رادر خود متمرکزمی سازد. مثل کشور های ایران،ایالت متحده،مکزیک. در داخل مرزهای ایالتی غالبا انتخابی است که از این رو نمی توان انها را به عنوان یک واحد مستقل جغرافیایی بکار برد.

مفهوم مرکز جاذبه جغرافیایی :

در هر ناحیه کشور، قاره،و حتی سیاره زمین کانون های جذب جغرافیایی مشاهده می گردد که تحت شرایط و با توجه به عوامل مختلف طبیعی ،فرهنگی موجودیت یافته اند بدین سان که گاهی هم سازی و همراهی عوامل محیط طبیعی  با فرهنگ انسانی و پدیده های تاریخی به یک مکان جغرافیایی آنچنان ارزش و اعتبار می بخشد که آن را در مقایسه با سایر مکانها به عنوان مرکز جاذبه جغرافیایی معرفی می کنند. مثلا خانه خدا درعربستان، مشهد ،شیراز،تبریز و شمال و ...

                                                      با تشکر از استاد گرانقدر جناب اقای دکتر جعفر مدبر

جزوه آموزشی آمار واحتمال۲(آمار استنتاجی)

هیچ فایلی یافت نشد  

برای استفاده از متن باید با این ایمیل : 

maral2002"gmail.com 

درخواست فرمایید

جغرافیای سیاسی

جغرافیای سیاسی چه می گوید:
جغرافیا و سیاست
در نخستین برخورد با مباحث جغرافیای سیاسی و سیاست جغرافیایی(ژئوپولتیک)توجه به این اصل شایان اهمیت است که این مباحث از روابط جغرافیا و سیاست سخن می گوید بدین ترتیب شایسته است که مطالعه این روابط با تعاریف کوتاهی از هردو مبحث جغرافیا و سیاست آغاز گردد.
جغرافیا علمی است که به مطالعه محیط انسانی کره زمین می پردازد یا اینکه کره زمین از از دیدگاه محیط انسانی مورد مطالعه قرار می دهد به بیان دیگر جغرافیا عبارت است از مطالعه علمی روابط انسان و محیطٌ ؛حال اینکه محیط ، محیط زیست طبیعی باشد یا محیط زیست انسانی،اقتصادی یا محیط سیاسی و امنیتی و یا استراتژیک.جغرافیا دانشی است کهن و از علوم پایه به شمارمی آید که پیشینه تاریخی مطالعاتش به پیدایش تاریخ نوشته شده تمدن بشری باز می گردد.
   حال آنکه شاخه سیاسی آن دانشی کاملاً نوین است که همراه با پیدایش مفهوم (ملت) و حکومت ملتی در قرن نوزدهم پدید آمده است.
سیاست به معنی تدبیر و به کار گرفتن تدبیر در کار کشورداری یا مدیریت اجتماع است.تا قرون وسطی اروپایی سیاست درخدمت دین بود و بخشی از آن شمرده می شد.وبه گفته دیگرتا قرن هیجدهم سیاست در خدمت ایدئولوژی انسان بوده است.                                                                               
با پدید آمدن مفاهیمی چون ملت ،حکومت ملتی ،اقتصاد جهانی و روابط بین الملل در دوران مدرن سیاست رفته رفته در خدمت اقتصاد و رسیدن به اهداف اقتصادی می باشد در دوران پست مدرن (دوران پست مدرن که از فرو پاشی نظام دو قطبی در جهان آغاز شد)زیربنای شکل گرفته نظام جهانی براساس تفاوتهای ایدئوژیک شرق وغرب دگرگون شده وبا جهانی شدن اقتصاد بازار آزاد نظام جهانی جنبه اقتصادی پیدا کرد.                                                                                                    بدین ترتیب نقش اقتصاد در سیاست ژرف تر از گذشته شد وسیاست در رابطه با جغرافیا دوران کاملاٌ تازه ای را درمطالعات علمی ،منطقه ای و جهانی بشر آغاز کرده است.اگرچه سیاست را دوباره به خدمت ایدئولوژی درمی آورد با توجه به بنیادین بودن اقتصاد در روابط بین الملل به منزله زیربنای اصلی نظام جهانی نمی تواند نقش آفرینی سیاست در اقتصاد را متوقف سازد.

جغرافیای سیاسی یا سیاست جغرافیایی (ژئوپولتیک)دو مبحث مکمل هم از یک موضوع است که به مطالعه نقش آفرینی قدرت سیاسی در محیط جغرافیایی می پردازد.                                             درجغرافیای سیاسی تاثیر انسان در مواردی چون موقعیتها،مرزها،سزمینها،ملتها و منطقه ها مطالعه می شود(دربرخورد کلی می توان جغرافیای سیاسی راعبارت ازمطالعه اثر گاری تصمیمات سیاسی صاحبان قدرت درمحیط جغرافیایی دانست مانند تقسیمات سیاسی کشور و مرزسازی های سیاسی روی صحنه جغرافیا).                                                                                                          سیاست های جغرافیایی یا ژئوپولتیک:
حال آنکه ژئوپولتیک را در نگاه کلی می توان مطالعه اثر گذاری عوامل جغرافیایی در تصمیم گیریهای سیاسی صاحبان قدرت دانست مانند نقش عوارض و موقعیت های جغرافیایی و منابع طبیعی در برنامه یزیهای مربوط به پیشبرد اهداف سیاسی به گفته دیگردرحالیکه جغرافیای سیاسی از نقش آفرینهای سیاسی محیط در چهارچوب کشور سخن می گوید.به این ترتیب ژئوپولتیک عبارت است از مطالعه روابط همکاری یا رقابت میان قدرتها بر اساس امکاناتی که محیط جغرافیایی دراختیارمی گذارد یا امکاناتی که در این راستا می توان ازمحیط جغرافیایی گرفت.مسلماً هدف یک قدرت (به منزله پدیده سیاسی) از این روابط ایجاد موازنه رقابتی با قدرتهای دیگر برای تامین امنیت در راستای حفظ منافع ملی و گستردن آن با توجه به چگونگی بهره گرفتن از نقش امکانات جغرافیایی است.                      از این دیدگاه ویژه ژئوپولتیک را می توان هنر ایجاد موازنه قدرتی با رقیبان در سطوح منطقه ای وجهانی دانستدر راستای تامین امنیت جهت حفظ وگستش منافع ملی در سطوح منطقه ای و جهانی دانست با این تعریف ژئوپولتیک نگاهی فرا ملتی دارد حال آنکه جغرافیای سیاسی به نقش آفرینی های درون کشورمی پردازد از سوی دیگر ژئوپولتیک و جغرافیای سیاسی در مراحل کاربردی سیاست های ملی در امتداد هم قرار می گیرند با توجه به این اصل که سیاست های خارجی یک کشور هنگامی طبیعی و حقیقی است که ادامه زندگی سیاسی و سیاست های داخلی آن کشور باشد.جغرافیای سیاسی آن کشور شکل دهنده زندگی سیاسی،اقتصادی و منافع آن کشور است و سیاست خارجی کشور در پیگیری همان منافع ملی در صحنه های فراملتی جنبه ژئوپولتیک به خود می گیرد.برای مثال جغرافیا و ژئو پولتیک ایران در خلیج فارس.                                                                                               با توجه به این که زندگی اقتصادی ایران روی محور استخراج نفت و گاز و بازرگانی آن از راه خلیج فارس دور می زند آشکار می نماید که انرژی و امنیت و بازرگانی از راههای دریایی خلیج فارس عناصر اصلی شکل دهنده سیاست خارجی ایران شمرده می شود و جغرافیا وموقعیت ایران در خلیج فارس این دریا را به دروازه ورود ایران به صحنه بازیهای سیاسی منطقه ای و جهانی تبدیل می کند.     در حالی که برخی از دانشمندان علوم سیاسی و جامعه شناسی مانند" ریموندواستراسولدوی" ایتالیایی جغرافیای سیاسی را" بعد فضایی" یا "بعد سرزمینی" علوم سیاسی می دانند از دیدگاه جغرافیا این دانش را باید تشخیص و مطالعه پدیده های سیاسی در محتوای فضایی یا "روی سرزمینی" آنها دانست حال می خواهد این مطالعه بررسی پدیده هایی چون (مرز) باشد یا اشکال جغرافیایی ناشی از اعمال حاکمیت اجرایی یا پویایی واحدهای حکومتی محلی.به هر حال توجه اصلی در جغرافیا به (کشور) است و حکومت،ملت،سرزمین و مرز در مقام پدیدهای ترکیب کننده کشور جایگاه پر اهمیتی در این مطالعات دارند.
ژئوپولتیک مستعمراتی:
قرن نوزدهم یعنی هنگامی که بشر شاهد اوج گرفتن ژئوپولتیک مستعمراتی اروپایی بود جهانی اندیشیدن یا اندیشه در باره نیروهایی که جهان سیاست را به حرکت در می آورند رونق گرفت.رونق گرفتن جهان اندیشی با تولد جغرافیای سیاسی همزمان بود و چندان دور از واقعیت نخواهد بود اگر گمان بر آن داریم که جهان اندیشی قرن نوزدهم تولد جغرافیای سیاسی راسبب گردید و جرافیای سیاسی در چشم انداز مطالعات ژئوپولتیک جهان اندیشی را نظم داد و رونق تازه ای بخشید.                                        اندیشه تقسیم جهان میان اردوگاههای سیاسی دو یا چند گانه اگرچه  از اواخر قرن نوزدهم آغاز گردید مطالعات برخوردهای ژئوپولتیک که به تقسیم جهان میان اردوگاههای قدرتی ایدئولوژیک  منجر شد در میانه قرن بیستم اوج گرفت از سوی دیگر قرن بیستم دوران برخوردهای سخت میان اندیشه های فلسفی در راه نظام دادن به جهان سیاسی بود جهان اندیشی در این دوران کار زاری  را فراهم آورد تا برخورد میان اندیشه های امپریالیسمی،لیبرالیسمی و سوسیالیسمی سرنوشت نظام جهانی را ترسیم نماید.
امپرالیستی(فقط به دنبال کسب منافع و سود خودشان هستند مثل استعمارگران)
سوسیالیسم(تمام مردم با هم برابرند و با هم از امکانات بهره می برند، بحث کمونیستی)          
 لیبرالیسم(نوعی تفکرات امپرالیستی با چهره جدید،در ظاهر جذاب(دفاع از حقوق بشر-آزادی)در باطل استعمارگر مثال جمهوری آذربایجان-اکراین)
جلسه 44444444444444444444 


عوامل موثر در ژئوپولتیک
عواملی که در ژئوپولتیک موثرند به دو دسته کلی "عوامل ثابت" و"عوامل متغییر"تقسیم بندی می شوند 
در حقیقت همان پدیدهای جغرافیایی و طبیعی هستند و عوامل متغییر که ممکن برخی از آنها منشاٌ طبیعی داشته باشند به دلیل اهمیت داشتن نقش کمیت در آنها جزء عوامل متغییر محسوب می شوند موقعیت جغرافیایی در بین عوامل ثابت و انسان در بین عوامل متغییر نقش دو قطب اصلی را در تحلیل های ژئوپولتیکی ایفا می کند.                                                                                             الف – عوامل ثابت ژئوپولتیک :
1- موقعیت جغرافیایی   
2- فضا وتقسیمات آن     
3- وسعت خاک     
4- وضع توپوگرافی
5 – شکل کشورها
1- موقعیت جغرافیایی:
اساساً موقعیت عبارت است از چگونگی قرار گرفتن یک نقطه در سطح کره زمین که خود دارای دو حالت" عمومی " یا"نسبی و خصوصی" و یا ریاضی است در حالیکه موقعیت عمومی در مقیاس قاره ای،جهانی و منطقه ای تقسیمات دیگری دارد و از اهمیت زیادی برخوردار است موقعیت ریاضی و یا خصوصی در مطالعات ژئوپولتیکی کمتر بررسی می شود.
به طور کلی می توان گفت که حدود شرکت و فعالیت هر کشوری در امور بین المللی اغلب به موقعیت جغرافیایی و ارتباط آن کشور با همسایگان خود اعم از کشورهای قدرتمند و ضعیف و همچنین مناسباتش با دولتهای بزرگ جهانی بستگی دارد.
موقعیت ها وشکلهای مختلف آن:
1 - موقعیت دریایی     2 – موقعیت ساحلی   3- موقعیت برّی (مرکزی)    4 – موقعیت استراژتیک   
2- فضا وتقسیمات آن:
در ژئوپولتیک مفهوم فضا شامل سرزمینهایی است که انسان توانسته در آن سکونت گزیند یا به گونهای در آن دخل و تصرف کند بنابراین قلمرو فضایی ژئوپولتیک با توسعه و پیشرفت تکنولوژی گسترش پیدا می کند فضا صحنه نمایش پدیدهای گوناگونی است که در آنجا ترکیب و تلقین این پدیدها به شکلهای گوناگون آثار متنوعی از خود به جای می گذارد در نتیجه موجب پیدایش سیستم های سیاسی گوناگونی می شود.
3- وسعت خاک :
وسعت خاک بر خلاف گذشته اکنون ارزش مبنایی و تعیین کننده ای برای مقایسه کشورها با یکدیگر ندارند و در طبقه بندی کشورها از لحظ قدرت عوامل دیگری به ویژه سازمان اقتصادی و ویژگیهای اجتماعی ملت نقش اساسی دارند به همین دلیل برخی فرضیه های ژئوپولتیکی مانند نیاز کشورها به مساحت زیاد یا فضای حیاتی خلاف حقیقت و نا درست است.
4- وضع توپوگرافی :
توپوگرافی یا همان شکل خارجی زمین شامل پدیده های مختلفی است که در این مبحث وضع ناهمواریها، شبکه آبها  و مرزها بررسی می شود.
الف- مرزها :                                                                                                         اساس و مبنای شکل مرزها و خط سیر آنها گوناگون است و در مجموع ناشی از توجه به امنیت،میراث تاریخی،موافقت نامه ها و در گیریهای نظامی است ولی در نهایت شکل هندسی مرزها زائیده تفکرات ژئوپولتیک خواهد بود.شکل هندسی مرزها به سه صورت قابل بحث است که عبارتند از:                  1 - محدب                              2- مقعر                                 3- مستقیم
ب – شبکه آبها :
شبکه آبها از دیگر عوامل طبیعی است که در طی تاریخ دارای نقش های گوناگونی بوده است تا قبل از جنگ جهانی دوم شبکه آبها دارای نقش بازدارند بوده اند اما با یشرفت تکنولوژی امروزه رودخانه ها اهمیت سابق خود را از دست داده اند.
ج  ناهمواریها :
ارتفاعات یکی از عوامل طبیعی است که تا حدی در سرنوشت سیاسی کشورها موثر است اساساً هرگاه مرزهای سیاسی یک کشور با سرحدات طبیعی بویژه با ارتفاات هماهنگ باشد شرایط پدافند مطلوب تری برای آن کشور فراهم می شود اگرچه پیشرفت تکنولوژی تا حد زیادی در ارزش سیاسی و نظامی ارتفاعات تغییراتی بوجود آورد اما ارتفاعات همچنان به  شکلی در مسائل ژئوپولتیکی کشورها موثرند.
پیدایش راه آهن : ارتفلاعات موجب کندی حرکات زمینی و محدودیت در ایجاد شبکه های ارتباطی می شوند و این امر در شیوه های اقتصادی تولیدی نقش مستقیمی دارد مثلاً کشوری که در یک  موقعیت کوهستانی قرار گرفته بیشتر به استقرار صنایع کوچک و سبک گرایش می یابد تا صنایع سنگین و چه بسا در مراحل تکامل آن صنعت به درجه تخصص برسد برای مثال:
 ارتفاعات پیرنه مانند دیوار عظیمی بین فرانسه و اسپانیا قرار گرفته و در قرن هفتم  میلادی  مانع نفوذ اسلام به داخل فرانسه شد و اصولاٌ دو فرهنگ کاملاً متمایز در دو طرف خود تشکیل داد.
5 – شکل کشورها :
عامل مهم دیگری که در سرنوشت سیاسی کشورها سهم بسزایی دارد شکل هندسی کشورها است مقصود از شکل هندسی فاصله قطرهای یک کشور با مرکز جغرافیایی آن کشور است مهم ترین تاثیر هندسی در نحوه اعمال حکومت مرکزی بر پهنه کشور است با توجه به گوناگونی شکل هندسی کشورها گردانندگان حکومت هر کشور با مسائل و مشکلات ویژه ای در این خصوص مواجه اند.
کشورها از نظر شکل هندسی به چند گروه تقسیم می شوند که عبارتند از:
1 – کشورهای طویل یا دراز
2 – کشور های دایره ای یا مدور شکلی
3 – کشورهای دارای زائیده یا دنباله دار
4 – کشور های پاره پاره
5 – کشورهای منگنه ای یا محیطی
 
1 – کشورهای طویل یا دراز :
در این گروه از کشورها کشورهایی قرار می گیرند که دارازی آنها تقریباً شش برابر متوسط پهنای آنها باشند مانند (شیلی،ایتالیا،نروژ و گامبیا).

2 – کشور های دایره ای یا مدور شکلی:
کشورهایی که فاصله بین مرکز جغرافیایی کشور با مناطق پیرامون آن در تمام جهات تقریباً یکنواخت و یکسان باشد مانند (فرانسه،بلزیک و سودان ).

3 – کشورهای دارای زائیده یا دنباله دار:
در این حالت ممکن است بخشی از کشور به صورت دالان یا زائده ای وارد خاک کشورهای دیگر شود مانند (افغانستان،برمه،تایلند و نامبیا )
4 – کشور های پاره پاره :
این کشورها شامل دو یا چند قسمت جدا از یکدیگرند که بوسیله آبهای بین المللی یا خشکی از یکدیگر جدا شده اند مهم ترین مشکل چنین کشورهایی نداشتن خطوط ارتباطی پیوسته در خشکی است اگر چنین کشورهایی از تنوع انسانی برخوردار باشند حس جدایی طلبی در آنها تقویت می شود.

5 – کشورهای منگنه ای یا محیطی :
کشورهایی هستند که همه یا بخش از یک کشور دیگر را در خاک خود جای داده اند بهترین مثال برخی کشورهای واقع در آفریقای جنوبی.
عوامل متغییر ژئوپولتیک :
1 – جمعیت                    2- منابع طبیعی                       3 – نهادهای سیاسی اجتماعی

1 – جمعیت :
ساده ترین مشکل مطالعه جمعیت کشورها از دیدگاه ژئوپولتیک مطالعه نحوه توزیع جغرافیایی آنها است آنچه بدیهی است در تجزیجه و تحلیل جمعیت نباید به جنبه های کمی توجه کرد زیرا همانطور که قبلاً اشاره شد مهم ترین عامل در ژئوپولتیک انسان است زیرا تمام پدیده های محیط طبیعی چه ثابت و چه متغییر در یک و قطب انسان به تنهایی در قطب دیگر قرار دارد ولی از دیدگاه ژئوپولتیک انسان متفکر و خلاق که از مهارت عینی و ذهنی بالایی برخوردار است و می تواند با پیش بینی از بروز حوادث نامطلوب احتمالی در آینده جلوگیری کند مورد توجه است.
بنابراین باید به این نکته توجه داشت که در تجزیه و تحلیل مسائل ژئوپولتیک از انسان صحبت به میان می آید منظورتنها انسان ماهر دارای هدف و با کیفیت مورد تظر است زیرا چنانچه انسانهای ساکن در یک کشور از قدرت تجزیه وتحلیل خوبی برخوردار نباشند نمی توانند این موقعیت را درک کنند و عدم درک موقعیت امکان توسعه به معنای دقیق کلمه را یرای ساکنان آن سرزمین تقریباً نا ممکن می کند.

2- منابع طبیعی :
ارزش حقیقی و واقعی هر کشوری به فراوانی و کیفیت منابع اش بستگی دارد ثروت یک کشور وابسته به طرز استفاده آن کشور از منابع و تولیدات خود است ممکن است کشوری دارای منابع ثروت زیادی باشد بدون اینکه بتواند به نحوه مطلوب از آن استفاده نماید چنانچه بسیاری از سرزمین های آفریقای جنوبی دارای منابع سرشار استخراج نشده ای هستند و با وجود محرز شدن ارزش این منابع ثروت آنها برای کشورشان فقط جنبه ی امیدواری دارند و برخی از کشورها منابع شان را توسط خارجیان استخراج می نمایند به عبارت دیگر با تکنولوژی وارداتی منابع را تغییر شکل می دهند یا بدون تغییر شکل صادر می کنند این قبیل کشورها اگرچه ممکن است ثروتمند شوند ولی هیچگاه به عنوان کشور قدرتمند طبقه بندی نمی شوند مثال(کلیه کشورهای تولید کننده نفت در جهان سوم دارای چنین ویژگیهایی هستند)
تقسیمات منابع طبیعی :
1 – منابع غذایی                                         
2 – منابع معدنی

1 – منابع غذایی :
منابع غذایی بخشی از منابع طبیعی که منشاً آن خاک و با تلاش انسان بر سطح کره زمین تولید می شود و اساس آن اقتصاد کشاورزی و دامی است.
2 – منابع معدنی :
آن قسمت از منابع طبیعی است که در صنعت نقش دارند در حال حاضر با توجه به پیشرفت هایی که در زمینه های مختلف بوجود آمده اگر کشوری بخواهد کمتر تحت سلطه و نفوذ قرار گیرد باید قبل از هر فعالیتی متوجه آن بخش از منابع طبیعی شود که نیاز اولیه غذایی مردمش را تاٌمین می کند و احتیاج به خارج از مرزهای کشور را مرتفع می کند.
امر خودکفایی در تاٌمین مواد غذایی نقش بسیار حساسی در سرنوشت سیاسی کشور ها دارد بویژه اکثر کشورهای مورد بحث جزء کشورهای در حال توسعه باشد برای مثال:
کشورهای تولید کننده نفت در جنوب غربی آسیا (کشورهای عربی)با تکیه بر دلارهای نفتی حداکثر موادغذایی و صنعتی مصرفی خود را از خارج تهیه می کنند و همین دلیل به محض اینکه دچار مشکلات سیاسی یا نظامی شوند قبل از هر چیز کمبود یا فقدان مواد غذایی آنها را رنج می دهد و در نهایت جزء تسلیم شدن چاره ای ندارند تا زمانیکه این کشورها نتوانند احتیاجات غذایی خود را در سطح مطلوبی تاٌمین کنند امکان عدم وابستگی تقریباً کلمه پوچی است زیرا به دنبال وابستگی های غذایی وابستگی های دیگر ایجاد خواهد شد توضیح اینکه در حال حاضر هیچ دولتی چه کوچک و چه بزرگ نمی تواند به تنهایی کلیه احتیاجات انسانی خود را تاٌمین کند و اگر دولتهایی وجود دارند که ازین نظر نسبت به دیگران غنی ترند به مواد معدنی یا فراورده های دیگر نیازمندند که به آن دسترسی ندارند.
3 – نهادهای سیاسی اجتماعی :
عوامل اساسی ژئوپولتیک که مطالعه شد باعث ایجاد زیربناهای اجتماعی و نهادهای سیاسی و فراهم آوردن زمینه اتخاذ خط مشق سیاسی می شود سیاست همیشه سعی می کند در عین حفظ استقلال این عوامل آنها را توجیه کند یا تغییر شکل بدهد یا برعکس با انتخاب عواملی در بین آنها و با ایجاد زمینه شعاع عمل آنها را گسترش دهد هر نهاد اجتماعی حتی اگر از نهادهای دیگری الهام گرفته باشد ناچار است چند خط اصل را برای بقای خود حفظ کند و به همین دلیل زمامداران کشورها و سیاستگذاران نباید به منظور توسعه،گسترش و بهره گیری ازیک پدیده اجتماعی پدیده های دیگر را محو کند زیرا به هر شکل هر پدیده ای که احساس خطر کند حالت دفاعی به خود می گیرد و همین حالت دفاعی چه بسا آن پدیده را قویتر از قبل می کند مثال (ایدئولوژی کمونیستی).
نهادهای اجتماعی برپایه رژیم سیاسی،سازمان اقتصادی،عادات،تاریخ و اعتقاد یک ملت پایه گذاری می شوند و از آنجا که در بسته های جغرافیایی بوجود می آیند با یکدیگر تفاوت دارند هر چه عوامل همبستگی نهادهای اجتماعی در جامعه ای بیشتر باشد ان جامعه کمتر مورد اعمال نفوذ سوء استفاده های مادی و معنوی سیاست های خارجی قرار خواهد گرفت وبرعکس چنانچه زمینه ملی برای شکوفایی اذهان مردم فراهم نشود آن جامعه هدف دائمی سیاست های خارجی خواهد بود.
جمعیت در جغرافیای سیاسی 
بروز دگرگونیهای نوین در زندگی سیاسی بشر در دنیای پست مدرن مباحث تازه ای را در مطالعات جغرافیای سیاسی پیش می کشد یکی از مهم ترین موارد در این برخورد مسئله مهاجرت،پناهندگی و آوارگی است در این موضوع را با توجه به نقش جمعیت در جغرافیای سیاسی مورد بررسی ویژهای قرار خواهیم داد.
جمعیت و مهاجرت :
اگرچه بحث جمعیت از مباحث جغرافیای انسانی و جغرافیایی جمعیت است؛ اثر بخشی سیاسی آن باید در جغرافیای سیاسی بررسی شود.جمعیت پیوسته از پدیده های مورد بررسی در بحث قدرت و سیاست بوده است،کشورهای کوچک و کم جمعت پیوسته کوشیده اند تا مردم دیگر سرزمین ها رابه مهاجرت به خاک خود تشویق کنند.مثل(امارات،دبی و کویت). کشور کویت برای استحکام بخشیدن به موجودیت سست و ناپایدار خود در دوران پس از اعلام استقلال وبا کمک درآمد نفتی که روز به روز افژیش می یافت،حرکت جمعیت از گوشه وکنار بویژه از کشورهای عربی ،ایران و شبه قاره هند را تشویق کرد.تا واپسین دهه قرن بیستم جمعیت کویت از دومیلیون تن افزون تر شد و مهاجران از جمله مهاجران عرب گرایش سیاسی ویژه ای در آن سرزمین دامن زدند که مورد رضایت رهبران کویت نبود این وضع،سیاست اخراج مهاجران را در آن سرزمین ریشه دار ساخت.در حمله عراق به کویت و اشغال آن بیش از یک میلیون تن از مهاجران خارجی کویت به امید بازگشت مجدد  آن کشور را ترک کردند؛اما دولت کویت پس از بحران تصمیم گرفت از بازگشت یک میلیون مهاجر خارج شده جلوگیری کند.
افزایش مهاجرت اثر زیادی در اشکال سیاسی جمعیت در برخئرد با مفاهیم ملت و حکومت ملتی می گذارد و همانگونه که پایتخت ها و شهرهای اصلی در داخل کشور در مقام مرکز سیاسی اقتصادی کشور مهاجران را از مراکز روستایی و شهرستانی در پیرامونهای سیاسی به خود جلب می کند،در سطح جهانی نیز جمعیت از نقاط پیرامونی در نظام سیاسی جهانی مانند مستعمرات و کشورهای تحت نفوذ بیشین به مراکز سیاسی و اقتصادی همان نظام ها یعنی قدرتهای مستعمراتی پیشین جلب می شود،مهاجرت از مستعمرات پیشین برنتانیا و فرانسه به این دو کشور در چند دهه واپسین قرن بیستم جلب توجه فراوانی کرد.جابجایی جمعیتی بزرگ فرهنگها و دیدگاههای جدا و مستقل از هم را با هم می آمیزد و شرایط کاملاً تازه ای را در زندگی ملی کشور ها پدید می آورد.
کازموپولیتن های بزرگی چون لندن،نیویورک،پاریس و لس آنجلس تابلوی تمام نمایی از مهاجرت مردمان گوناگون به مراکز شهری عمده است، برشمار کازموپولیتن ها در جهان افزوده می شود و اشکال ملیتی در موارد زیادی دگرگون می گردد و فزونی گرفتن شمار آوارگان،پناهندگان سیاسی و مهاجران اقتصادی از گوشه و کنار جهان از جمله آسیا و آفریقا در دهه پایانی قرن بیستم بویژه به کشورهای عضو اتحادیه اروپایی موضوع مهاجرت را در اروپا به مرکز مباحث سیاسی و جغرافیایی کشانده است.(شهرهای بزرگ چند ملیتی با فرهنگ ها و آداب مختلف را کازموپولیتن ها میگویند)
انگیزه های اصلی مهاجرت حرکت جمعیت از نقطه ای به نقطه ی دیگر ممکن است از سه انگیزه اصلی ناشی گرفته باشد.
آنجا که انسان درجستجوی زندگی بهتر به حرکت درآید دست به مهاجرت یا مهاجرت اقتصادی زده است
آنجا که انسان از بیم وآزار و ستم دولت یا نیروی چیره بر جامعه به حرکت درآید دست به پراکندگی سیاسی زده است .
آنجا که انسان برای گریز از مسائل طبیعی(سیل،زلزله و....وجنگ به حرکت درآید آواره شده است .
بدین ترتیب حرکت جمعیت از نقطه ای به نقطه ی دیگر درسه دسته بندی اصلی قابل بررسی و مطالعه است.
1 – مهاجرت که بیشتر جنبه اقتصادی دارد و داوطلبانه است.
2 – پناهندگی که بیشتر جنبه سیاسی دارد و داوطلبانه است.
3 – آوارگی که داوطلبانه نیست بلکه حرکت جمعیت ناشی از بروز رخدادهای طبیعی ئ جنگ است.
دولتها و سازمانهای بین المللی مثل کموسیون عالی پناهندگان سازمان ملل متحد در برخورد با این سه گونه اصلی جابجا شدن انسانها تعاریف علمی و حقوقی گسترده ای را به کار گرفته اند و می کوشند میلیونها انسان از جا کنده و به حرکت در آمده را به گونه ای سروسامان دهند و حق و حقوقی را برای آنها مشخص کنند.
دوران جغرافیای سیاسی در ایران :
از دیدگاه مطالعات جغرافیای سیاسی هم اکنون دورانی آغاز می شود که شددت گرفتن گردش چرخهای دگرگونی در نظام جهانی ویژگی چشم گیری آن است.آنچه در نخیستن برخوردبا این دوران جلب توجه می کند این است که مطالعات جغرافیای سیاسی در ایران رونق می یابد این رونق گرفتن تنها به مفاحل علمی و دانشگاهی محدود نیست بلکه محافل اجرایی و مطبوعاتی ایران را نیزدر بر می گیرد و شاید چنان دور از حقیقت نباشد اگر گمان بر آنرود که این رونق گرفتن جغرفیایی سیاسی در جامعه ایرانی از هنگامی آغاز گردید که ایالات متحده برای واقعیت بخسیدن به ژئوپلیتیک (نظام نوین جهانی) خود کنترل بر منطقه خلیج فارس به منزله مهم ترین منطقه تامین کننده انرژی در جهان را ضروری یافته و به بهانه اخراج عراق از کویت به منطقه خلیج فارس روی آورده و حظور نظامیش در این منطقه برقرارکرده است یعنی از هنگامی که موشتنها و تجزیه و تحلیل های ژئوپلیتیک در شرح ناوارد بودند تلاش ایالات متحده در زمینه ایجاد کنترل نظامی بر منطقه خلیج فارس در نشریات ایرانی آغاز و پیگیری شد طرح ادعای امارات متحده عربی نسبت به جزیره تنب و ابوموسی سبب واکنشهای چشمگیری از سوی ایرانیان گردید که بیشتر به زبان جغرافیای سیاسی بود و این واکنش مطالعات چشم گیری در گسترش توجه به جهانی اندیشی جغرافیای سیاسی در ایران اثر ژرفی می گذارد از سوی دیگربر هر ملتی که هوشیارانه پیکر نقش آفرینی مکانیزیم جغرافیای سیاسی در داخل کشور در منطقه خود ودر چگونگی دگرگونیها در نظام جهانی باشد و شرایطرا فراهم آورد که این نقش آفرینی در محیطی به دور از کنشها و کوشش های دسیسه آمیز قدرتهای فرا منطقه ای شکل گیرد،هر ملتی باید بکوشد تا از راه گسترش مطالعاتی این گونه بر رویدادها و دگرگونیها چیره شود و بر ایرانیان نیز چاره ای نیست جز اینکه با گسترش جنبه های کاربردی جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک در این مرز و بوم بتوانند توانمندیهای سیاسی ،اقتصادی، استراژتیک و استعدادهای محیطی را از ژرفای موقیعت و زمینه های جغرافیایی ایران بیرون کشند وقابل جغرافیایی کشور را در راه پیشرفت جامعه و رفاه ملت ایران به کار گیرند و اسرار این استعدادها و این توانمندیها را در دل تاریخ ایران نهفته سازند تا نسلهای آینده این مرز و بوم نیز از آن بهره مند شوند و در"این راه خطیر است که باید هوشیارانه گام برداشته شود".
کشور مهمترین مبحث در جغرافیای سیاسی:
(کشور)مفهوم اصلی مورد توجه درمطالعات جغرافیایی سیاسی است.موارد ومفاهیم دیگری که در این دانش مورد توجه وبحث قرار می گیرد به گونه مستقیم واثر گذار با مفهوم کشور ارتباط پیدا می کند در بیشتر موارد این مفاهیم بدون مفهوم کشور پایدار نیستند یک کشور یک واحد سیاسی است و مجموعه ای از این واحدهای سیاسی نقشه سیاسی جهان را تکمیل می کند.از لحاظ ساختار ازبه هم آمیختن سه عنصر سرزمین،ملت و حکومت پدیدار می آید.مکانیزیم اداره سرزمین از سوی حکومت براساس اراده ملت این پیوند دهنده این سه عنصر است و از پیوند این سه عنصر مفهوم ملت واقعیت می یابد،بدین ترتیب سه پدیده سرزمین،ملت و حکومت اجزای جدایی ناپذیر یک موجودیت جغرافیای سیاسی هستند.

مفاهیم پر اهمیت در جغرافیای سیاسی از جمله مفاهیمی چون ملت،هویت منافع ملی،میهن خواهی دولت مرز مرکز و پیرامون قدرت و امنیت،دگرگونی وبقا،دموکراسی و انتخابات مفاهیمی هستند که در گرداگرد مفهوم کشور شکل گرفته و واقعیت می یابند.
علت وجودی
تشخیص عامل تعیین ملیت و ایجاد کننده کشور همیشه مورد بحث است گروهی از کشورها به یک اصل از اصول مادی و معنوی محیط انسانی پایبند هستند وآن یک اصل را عامل پیدایش و یکپارچگی آن گروه انسانی ویژه به منزله یک کشور یا یک ملت فرض می کنند و آن تنها عامل (علت وجودی آن کشور یا ملت می دانند برای مثال در این راستا فلسفه ناسیونالیسم عربی جمال عبدالناصر(پان عربیزیم)و یا (پان ترکیزم) را می توان مثال زد.
عوامل چند گانه وجودی
در برابر این گروه از کشورها(کشورهای تک عاملی) بیشتر ملتها می کوشند عوامل چند گانه ای را شاخص تعیین ملیت و هویت ملی و علت موجودیت خود به عنوان ملتهای یکپارچه،جداگانه و یکپارچه از یکدیگر قرار دهند کشور های چند قومی اروپایی مانند برینتانیا،فرانسه و آلمان بهترین نمونه های این بحث هستند.در آسیا گذشته از هندوستان و چین ایران بهترین نمونه برخورد در راستای تعیین علت وجودی هستند ایرانیان مجموعه ای از عوامل چند گانه زبانهای ایرانی مانند (فارسی،کردی،لری، بلوچی،گیلکی،مازندرانی)و....و زبانهای نیمه ایرانی مانند زبان آذری که در هم شده ای از زبانهای ترکی،فارسی، و عربی است .
تشیع در ایران ،خاطرات سیاسی(تاریخ سیاسی) ایران،آداب و رسوم ایرانی ،آئین وسنن ایرانی ،ادبیات ،هنر و ... را شاخص ملیت و هویت ملی خود می شمرند و آمیخته ای از این عوامل را علت وجودی ملت و کشور ایران معرفی می کنند.
پایان......